ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
چند ســـــــال پیش میهمـــــان یکی از بستگــــــان بودم برایم خـــاطره ای تعریف می کرد که وقتی جوانتر بوده و تازه شغلی در شرکت نفت به واسطه دوستی خانوادگی دست و پا کرده بود، میگوید روزی درون پالایشگاه به همراه معرف قدم میزدم که دستی به شانه ام زد و گفت آن بالا را ببین دود سیاه دودکشهای شرکت نفت را میبینی؟ گفتم بله ، گفت چند سال دیگر که من بازنشسته شوم یا اگر بر اثر حادثه ای قادر به کار نباشم دیگر کسی نمیتواند آنها را راه اندازی کند دیگر دود بی دود شرکت می خوابد.
چند سال گذشت و دوست خانوادگی دوران خدمتش تمام شد و خانه نشین، به دود کشها نگاه کردم که همچنان بی محابا دود به هوا می دادند
شرکت نخوابیده بود
داستانش که تمام شد مفهومش برایم آشنا بود گویا برای من هم از این دست اتفاقها افتاده بود مثل دوران سربازی که سرباز دفتر قضایی بودم و وارد به کار ،با خودم فکر می کردم که روزی که سربازیم تمام شود اینها چکار میکنند ، دست بر قضا چند ماه آخر خدمت را به شهری دیگر تبعید شدم و آب از آب تکان نخورد.
داستان را با دیگر دوستان که مطرح می کنم گویا همه در آستین خاطره ای دست به نقد در این باب دارند ، آیا تا حالا خیال میکردیم چرخ دنیا بدون ما نمی چرخد!!؟
باور کنید این طور نیست ، حداقل تا الان که اینطور بوده...