ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
بچه که بودم این هفته های آخر سال رو دوست داشتم تند تند تموم بشن و سال نو از راه برسه و بازم دور ور خودمون رو شلوغ ببینیم ولی نصفه جون میشدیم تا تموم بشه امروز توی اداره وقتی داشتم تقویم روی میز رو نگاه میکردم حس کردم روزها خیلی سریع تر نسبت به روزهای بچگی دارن میگذرن ولی اون شوق بچگی رو برای گذر روزها ندارم فکر کنم دیگه حسابی حالیم شده که این سریع گذشتن به قیمت پیر شدنم تموم میشه همون پیرهایی که وقتی تو خیابون میبینمشون با خودم میگم آخی گناه دارن نمیتونن درست راه برن ولی خوب شاید در کنار آدمهای خوب، زندگی به کامشون باشه به قولی همونهایی که کنارشون چایی ات سرد میشه و دلت گرم. پس به امید دلهای گرم و سیستم گرم نگهدار چای در فنجان.
___________________________________________________________
گاهی گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست…
باید بنشینی و نظاره کنی …
اما "مرکــــــــــــــــز" را که درست انتخاب کرده باشی، "دلت قرص باشد"…
دیگر هر چه می خواهد بچرخد …
واقعا چه سکوتی دنیا رو فرا می گرفت
سلام
من تازه متوجه آدرس وبلاگت شدم یا وولین بار بودکه می ذاشتی؟
دقت کردم بعضی آدما اصلا توانایی راست گویی ندارند انگار اگه دروغ نگن دیگه خودشون نیستند.حتی دروغ های حقیرانه و بی ارزش... طفلکی ها
چند روز پیش یک جمله ای خوندم که نویسنده اش یادم نیست.
وقتی جوانیم روزها تند تند می گذره و سالها کند ولی وقتی پیر می شیم سالها تند می گذرند و روزها کند. این جمله خیلی غم انگیزه . نمی دونم من رو غمگین کرد. بچه که بودم عاشق عید بودم ولی الان نه زیاد . می بینی زمان چقدر ما رو عوض می کنه؟
سلام پرنیان
دومین بار بود آدرس وب رو گذاشتم راستش مدتها بود وبلاگ قبلیمو حذف کرده بودم ولی روزی که (شایدم شب بود) اتفاقی وبلاگ تو رو دیدم یه جرقه هایی رو تو وجودم دیدم که دوباره دوست دارم یه وبلاگ داشته باشم چقدر خوبه که خودت نمیدونی ولی به بعضی ها نیروی تازه میدی نـــــــــــــــه؟ آره منم چند سالی میشه دیگه عید زده نمیشم روزگار هم که عوض نشده ما بدجوری عوض شدیم ولی خوبه ذوق و شوق بچه ها هنوز همونه شما هم به سن تکلیف عیدی دادن رسیدی؟ هنوز از عید پارسال کمر راست نکردم
باز هم می یام بقیه مطالب رو می خونم ...
ممنون خوش میایی (خدایی آخر ادبیاتم نه)
عیدی دادن و یا هدیه دادن از اون کارهاییه که من بی اندازه دوست دارم. خوشحال کردن دیگران بهترین کاریه که می تونم درحق خودم انجام بدم.
قشنگ ترین اتفاق سال نو یکی عیدی دادنه و یکی سفره هفت سینه . بقیه اش دیگه حوصله آدم رو سر می بره. مگر یک سفر خوب.
خوشحالم که نوشته هام تاثیر خوبی داشتند . خوشحالم می نویسی. این کلمات مثل یک زنجیر آدمها رو به هم وصل می کنند . حتی اگر همدیگه رو نشناسند. و این می تونه خستگی ها رو تا حدودی کم رنگ کنه. چون روح ها نیاز به درک شدن دارند ....
آره عیدی دادن لذت بخشه مخصوصاً اون برق شوق رو که تو چشم بچه ها میبینم خودش یه دنیا لذت داره خودمون که به شوق اسکناس های نو و تا نکرده که بابا از اداره(بانک) محل کارش می آورد تا صبح عید خوابمون نمیبرد رقابتی که سر گرفتن یه برگ اسکناس 100 تومانی نو بود سر 500 تومانی کهنه نبود/ ممنون
webet jalebe
سلام ممنون دوست عزیز
من هنوزم مثل بچگیام دوست دارم روزای اخر سال تند تند بگذره راستش با سی واندی سال دوست دارم مدرسه ها زود تموم بشه چه کیفی میده 15 روز تعطیلی و اینکه مجبور نباشی صبح زود بیدار بشی وبری سر کلاس آخه من هنوز مدرسه می رم
خورشید عزیز من از این 15 روز تعطیلی 4 روزش نصیبمون میشه خوب معلومه ذوق شما بیشتره حقمون رو خوردید یالا بیا کارمون رو عوض کنیم
علیرضا هیچوقت آرزو نکن جای من باشی جای خودت بمونی بهتره برادر قدر همون چهار روزشم بدون خودت خوب وضعیت منو می دونی
خورشید کمابیش همه درگیر مسائلی اینچنینی هستیم مخصوصاً برای فرزند که حاضر نیستیم خاری در پای اونها ببینیم من میفهمم چی میگی چون دو سال و نیم هست منم بخاطر بیماری دخترم هر 2 ماه تهرانم وقتی تو مطب دکتر این همه کودک رو گرفتار میبینم بچه هایی که بعضا مثل یک جسم بی حرکت در آغوش پدر و مادرشون هستن با خودم میگم خدایا چرا؟ اینها چه گناهی دارن اما همیشه امید دارم چون این اعتقاد رو پیدا کردم که خدا ما رو هیچ وقت به مسیر بدی هدایت نمیکنه امیدوارم در نهایت آنچه خیر است نصیبمون بشه