ASMANI

ASMANI

چه سکوتی تمام دنیا را فرا می گرفت اگــــــــر : هر کس به اندازه ی صداقتش حرف میزد ...!
ASMANI

ASMANI

چه سکوتی تمام دنیا را فرا می گرفت اگــــــــر : هر کس به اندازه ی صداقتش حرف میزد ...!

انتخاب

جواب آزمایش پدر رو میگیرم تقریبا همه آیتمها خوبه اما اینجا یک ولی بزرگ وجود داره من میدونم پدر قند داره و گاها چربی بالا مزید بر علت میشه اما ریاضت یک هفته ای قبل از آزمایش این نتیجه رویایی رو به دنبال داره که در نهایت باعث میشه که پزشکش نتونه درمان مناسب رو تجویز کنه در حقیقت پدر با این کار داره به خودش ظلم میکنه و بارها هم متذکر شدم که این بزرگترین خود گول زنی دنیاست

وقتی که محصل بودم گاها پیش می آمد که بیشتر از حد وقتم را صرف بازی و ورزش میکردم و از اونجایی که در سیستم تربیتی پدر چیزی تحت عنوان تنبیه به نوع مرسوم وجود نداشت و بجای آن به حد اعلا مثال و نصیحت رو جایگزین روش مرسوم کرده بود ، و از جمله نصیحت ها این بود که درس خواندن و نخواندن شما تاثیری به حال ما نداره و درحقیقت شما برای خودت و آینده زندگیت این کار را میکنی ،

رو به پدر میگم که این روش درمانی شما نه فرقی به حال ما داره و نه دکترتون شما برای  خودتون این کار رو میکنید . از اونجایی که میگن پیش غازی و معلق‌بازی((توضیح بدم که غازی یعنی بند باز))  پدر میگه حرفای منو به خودم میزنی ...

غرض از چند سطر بالا این بود که گاهاً تو زندگیمون در موقعیت های اینچنینی قرار میگیریم و در حالی که میدونیم که این روشی رو که در پیش گرفتیم غلطه اما بر اون کار اصرار داریم و در نهایت ممکنه به یک نتیجه وحشتناک منتج بشه امیدوارم با شناخت کافی  مسیرمون رو درست انتخاب کنیم


فداکاری

تا حالا شده با خودمون فکر کنیم که توی زندگیمون چقدر اهل فداکاری هستیم چقدر حاضریم از خواسته هایمان در جهت کمک به دیگران بگذریم آیا شده یه روز سرد زمستون دست توی جیبمون کنیم و تمام موجودیمون رو به یک بی خانمان بدیم که بتونه یک چای و غذای گرم برای خودش فراهم کنه بعد خودمون با پای پیاده از اون سر شهر به خونه برگردیم؟ اگه این فداکاری مادی نباشه چی اگه گذشتن از جان و آبرو باشه چی بازم مرد عملیم؟ یاد داستان قدیمی بانو گادایوا افتادم جریانش رو فکر کنم خونده باشید چیزی تو ذهنتون هست؟ خب اگه یادتون نیست زیاد با خودتون کلنجار نرید براتون تعریف میکنم : همسر دوک کاونتری انگلیس خانمی خیلی محبوب و محترم بود. وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود، را مشاهده کرد، به شوهرش اصرار زیادی کرد که مالیات رو کم کند ولی شوهر وی از این کار سرباز میزد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم. گودیوا قبول کرد.

این خبر در شهر پیچید، گودیوا سوار یک اسب در حالی که همه‌ پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینه‌اش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترام این زن آن روز، هیچکدام از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجره‌ها رو هم بستند. 

کدوم از ما حاضره فداکاریهایی از این دست بکنه اولویت های ما توی زندگی کدومه وقتی صفحه روزنامه ها و سایت های خبری رو مرور میکنم چیزهایی میبینم و می شنوم که زمین تا آسمون با این داستانها فرق داره یعنی ما به کجا داریم میریم؟

راه همون راهه ما عوض شدیم