ASMANI

ASMANI

چه سکوتی تمام دنیا را فرا می گرفت اگــــــــر : هر کس به اندازه ی صداقتش حرف میزد ...!
ASMANI

ASMANI

چه سکوتی تمام دنیا را فرا می گرفت اگــــــــر : هر کس به اندازه ی صداقتش حرف میزد ...!

دختر

دختر زیبا بود آنقدر زیبا که هنوز دست و راست از چپش را از هم تشخیص نمیداد هزار مدل خواستگار برایش می آمد.

ببین دختر نبینم فردا پس فردا تا یه اتفاقی بینتون افتاد شال و کلاه کنی بیای اینجا با لباس سفید رفتی با کفن برمیگردی

هنوز صدای پدر در گوشش بود نه اینکه از سر نصیحت و پدری  اینکار را کند، نه میخواست یک نان خور از سرش کم کنه و به قول خودش میخواست برای خودش آقایی کند و بخورد و بخوابد و نفس راحت بکشد برای همین بود که هنوز پانزده سالش تمام نشده بود رخت عروسی را بزور تنش کرد آن هم به بهانه پولدار بودن خانواده خواستگار  برای همین بود رفت دختری بیست سال از خودش جوانتر به همسری گرفت میخواست دور و برش را خلوت کند تا به کیفش برسد.

هنوز یک سال نشده عروس شده سهم هر شبش فحش و ناسزاست  تازگی ها هم دستش را رویش بلند  می کند با خودش میگوید خب هنوز خانه داری بلد نیستم حقم است  اصلا هر بلایی سرش می آورد به خودش می گوید خب تقصیر خودم است بلد نیستم . نه اینکه با لباس سفید آمده و باید با کفن برگردد .

به گمانش امروز هیچ کس حال خوشش را ندارد شوهرش مقداری پول کف دستش گذاشته که لباس برای عروسی برادر شوهرش بخرد ذوق دارد برای کمی خوشی و هلهله پول را که میشمارد میبیند شاید یک شال هم نتواند بخرد میگوید اشکال نداره خب حتما دست و بالش خالیه من که لباس دارم، شب که شوهر را در کت و شلوار گرانقیمت میبیند باز هم میگوید  اشکال نداره خب عروسی برادرشه .

صدای سازو و موسیقی گوشش را پر میکنه میره لیوانی آب بخوره لیوان رو که نزدیک لبش میاره تنه ای محکم میخوره و پخش زمین میشه خوب که نگاه میکنه دو به شک میشه که این شوهرشه یا یکی دیگه ، مرد تلو تلو خوران به وسط میهمان ها میره  معلومه حسابی زیاده روی کرده با خودش میگه خب حتما به زور بهش دادن بخوره .

صدای موسیقی تند تر میشه همچنان تنها در گوشه سالن نشسته شوهرش هر چند دقیقه یکبار دست دختری رو میگیره و برای همراهی در رقص به وسط سالن میبره و اینقدر صورت رو نزدیک دخترها میکنه که انگار داره توی گوششون زمزمه میکنه

اشک گوشه چشم زن منتظر یک تلنگره با خودش میگه خب تقصیر منه که نتونستم زن خوبی برای شوهرم باشم...

نظرات 12 + ارسال نظر
باران* پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 00:14

سلام
زیبا بود و غمگین...

سلام
ممنون

دکمه پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 13:58 http://dok-meh.blogsky.com

سلام

خورشید پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 22:24 http://tarayesefid.blogsky.com/

سلام
اینجاست که باید حرف دایی جان بنده رو با طلا نوشت خان دایی میگه مرد خوبه خوبشم که خودم باشمو باید همون شب اول عروسی بالش گذاشت رو دهنش و خفش کرد وای بحال مرد ناجور
اینو تو مجلس خواستگاریم 15 سال پیش گفت که داماد حساب کار بیاد دستش:)))

سلام
دایی جان چه سخن نغزی گفته فکر کنم آقای همسر همونجا حساب کار اومد دستش

خورشید پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 22:52 http://tarayesefid.blogsky.com/

نه تنها همسر جان بنده کلا دامادهای قبلی وبعدیم حساب کار اومد دستشون
اگه دختر خاله منم حرف خان دایی رو گوش داده بود جوونمرگ نمیشد جایی که خودش سکته می کرد باید شوهره رو دق میداد ولی حیف که ماها اینجور تربیت نشدیم بخدا شوهرش قدرشو نمی دونست جواهری تو خونش داشت چه فایده گفتن این حرفا فقط بیشتر دلتنگ و ناراحت می شم همیشه پنجشنبه ها رو دوست داشتم چون فقط بابا بزرگم پیش خدا بود می رفتیم سر خاکش کلی هم یاد خاطرات کودکی وبابابزرگ و خوشیامون رو می کردیم ولی الان از پنج شنبه متنفرم
چون هر هفته یه چشمه از سختی هایی که دختر خالم کشیده بود و دم نمی زد رو از زبون این و اون می شنوم
:(((

برای دختر خاله متاسفم خورشید

مگهان جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 13:40

ی خدای من ..... واااای ... وای....
یعنی هنوزم چنین مردهایی تو جامعه ی ما هستن ؟ ای خدااا........

سلام
همه جور آدمی تو جامعه گیر میاد زن و مرد هم نداره

بهامین شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 01:44

سلام
به واقعیت تلخ که کاش حقیقت نداسته باشه هیچ وقت

سلام
همینطوره ولی متاسفانه حقیقت داره

دونه برف سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 00:30 http://cockpit.blogsky.com

این بلاها همش بخاطر اینه که ما زنا یاد گرفتیم همیشه خودمونو مقصر بدونیم. برای خاموش کردن هر آتیشی اولین راهی که به ذهنمون می رسه کوچیک کردن خودمونه. که متاسفاته همیشه جواب عکس میده.
خیلی تلخ و زجرآوره

سلام
به نظر من اون پشت گرمی و حمایتی که از طرف خانواده باید صورت بگیره خیلی مهمه وگرنه چه لزومی داره همه بلاها رو به جون خرید ، پدری که باید حامی دخترش باشه وقتی اونو از سر خودش باز میکنه دیگه چه اطمینانی به شوهر هست

بهامین جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 11:07 http://notbookman.blogsky.com

سلام
ممنونم بابت تست
اعتماد بنفسم کم شد

سلام
نه چرا باید کم بشه عمدا این تست ها رو اینجوری میزنن که دقت بره بالا چون دیگه سطح دانشجوها اومده بالا نمیشه با سوالای ساده گمراهشون کرد . مایل بودی تست های بیشتری میفرستم تا این چند وقت باقی مونده این اشکال جزیی ها رو هم حل کنی

رها- مشق سکوت یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 22:18 http://www.mashghesokoot.blog.ir

چقدر تلخ و ناراحت کننده بود

سلام

بهامین دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 08:20 http://notbookman.blogsky.com

سلام
یه دنیا ممنون میشم
اما اگه تایم ووقتتون تست ها میگیره
دوست ندارم
مزاحم تایم ووقتتون بشم

سلام
سلام نه مشکلی نیست باعث خوشحالیه

زیتون دوشنبه 20 مهر 1394 ساعت 16:44 http://www.zeytoone-tanha.blogsky.com/

آخ آخ آخ...

نل یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 22:38 http://ykishodan.blogsky.com

وحشتناک بود.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد